فکر نمیکنم فردی دستی بر آتش فروش محصول و یا خدمات داشته باشد و با جملهی “سود کمتر، فروش بیشتر” آشنایی نداشته باشد. جملهای که هدف اصلی را فروش قرار میدهد و نه سود.
به نظرم عمر این جمله و اینگونه روشهای بازاریابی مدتهاست که به پایان رسیده. تجربهای که من داشتم، این است که فروش بیشتر، الزاما مساوی سود بیشتر نیست. در طی این سالها، همیشه از جانب شرکتهای بالا دستی به ما فشار میآوردند که با سود خیلی کمی بفروشید تا فروشتان خیلی بیشتر شود. اما نمیدانم منظورشان این بوده که سود ما بیشتر شود و یا سود آنها. چون در نهایت، قیمت آنها و سودشان ثابت بود و ما با کاهش سود و افزایش فروشمان، صرفا باعث افزایش فروش آنها میشدیم.
نمیگویم که باید گرانفروشی کرد. اما نباید کمتر از سود منطقی نیز دریافت کنیم. من اصلا کاری به هزینههای یک کسبوکار ندارم. کاری ندارم که احتمالا چقدر هزینه برای اجاره و پرسنل و … پرداخت میکند. این هزینهها ربطی به خریدار ندارد و برایش مهم نیست (نباید هم مهم باشد) اما در ازای ارائهی یک خدمات باکیفیت به مشتری، میبایست سود منطقی نیز دریافت کرد.
فرض کنیم مالک یک رستوران سلفسرویس هستم که از نظر فضا و پرسنل، میتوانم به روزی ۲۰۰ نفر خدمات دهم. الان روزانه ۱۰۰ مشتری دارم و تصمیم میگیرم که با کاهش ۳۰ درصدی سود، تعداد مشتریهایم را افزایش دهم. مشتریهایم به ۲۰۰ نفر میرسند و در ازای دو برابر شدن مشتریها و افزایش استهلاک پرسنل و تجهیزات رستوران، میزان کل پول دریافتی از مشتریان، ۴۰ درصد افزایش یافته است. (در حالت اول، ۱۰۰ مشتری داشتم که از هر کدام ۱۰۰,۰۰۰ تومان دریافت میکردم و در حالت دوم، ۲۰۰ مشتری دارم که از هر کدام ۷۰,۰۰۰ تومان دریافت میکنم). میزان کثیفی میزها بیشتر میشود. میزان شکستن ظروف، بیشتر میشود، پرسنل من، مستهلک و خسته میشوند و اگر قرار باشد نیروی جدید استخدام کنم، هزینههایم بیشتر میشود. در عمل، این ۴۰ درصد فروش بیشتر، مساوی ۴۰ درصد سود بیشتر نیست. همچنین من دیگر برای سرویس دادن به مشتری ۲۰۱ام، فضا ندارم. از طرفی، نه میتوانم فضا را بیشتر کنم و نه پرسنلم را. پس بهتر بود به جای کاهش سود، تبلیغاتم را بیشتر کنم و خدمات بهتری ارائه دهم و به جای ۳۰ درصد کاهش سود، ۱۰ درصد از درآمدم از آن ۱۰۰ مشتری را صرف تبلیغات و ارائهی خدمات بهتری کنم و باعث افزایش تعداد مشتریانم شوم.
البته در این حالت نیز من بیش از ۲۰۰ مشتری را نمیتوانم سرویسدهی کنم. فضا را هم نمیتوانم بزرگتر کنم. پرسنل را هم نمیتوانم اضافه کنم. دو راه وجود دارد. یا اینکه همیشه مشتریان ناراضی داشته باشم که از زمان سرویسدهی من و یا فضای کوچک من شکایت کنند. یا با افزایش قیمت خدماتم، باعث ریزش برخی از مشتریان قبلی شوم و مشتریان جدیدی جذب کنم و مدام کیفیت محصول و خدماتم را افزایش دهم.
و یا فرض کنیم که من فروشندهی گوشی موبایل هستم و فقط یک مدل محصول دارم. محصولی ۱,۵۰۰,۰۰۰ تومانی با سود ۵۰,۰۰۰ تومانی. در حال حاضر ماهیانه ۱۰۰ گوشی میفروشیم و تقریبا نیمی از ظرفیتمان خالی است. به ما پیشنهاد میدهند که با کاهش سود، فروشمان را افزایش دهیم. سود را از ۵۰,۰۰۰ تومان به ۳۰,۰۰۰ تومان کاهش میدهیم و مشتریانمان دو برابر میشوند. میزان پول کل دریافتی ما، ۲۰ درصد افزایش مییابد اما آیا واقعا سود ما ۲۰ درصد افزایش یافته است؟ تحربهی من نشان میدهد که سود، کاهش یافته است. فکر نمیکنم که من بتوانم خدماتی در حد کیفیت آن زمانی که سود ۵۰,۰۰۰ تومانی داشتم، به مشتریانم عرضه کنم. اگر قبلا ارسال رایگان داشتم، احتمالا الان باید هزینه ارسال را دریافت کنم. اگر برای مشتری وقت میگذاشتم، احتمالا باید سریع معامله با مشتری را ببندم و بروم سراغ مشتری بعدی. اگر قبلا از بازگشت مشتری و اعلام خرابی محصولش نمیترسیدم، الان موقعی که مشتری اعلام میکند که محصولش خراب است، ممکن است برخورد خوبی با او نداشته باشیم و زیر بار مسئولیت آن کالای معیوب، نروم. اگر قبلا ماهی ۵ میلیون درآمد داشتم، الان ماهی ۶ میلیون درآمد دارم و حتی ممکن است نیاز به استخدام پرسنل جدید داشته باشم درصورتیکه حقوق فرد جدید، بیشتر از این ۱ میلیون تومان اختلاف است.
اما اگر به جای آنکه قیمت کالا را کاهش دهم، کالاهای جدیدی را به سبد محصولات خودم اضافه کنم، میتوانم بازار جدیدی و مشتریان جدیدی به دست آورم. اگر محصولات جدید را نیز با سودهای منطقی عرضه کنم و تعداد مشتریانم خیلی زیاد شوند، به راحتی میتوانم تعداد پرسنلم را اضافه کنم و افراد جدیدی را استخدام کنم. چرا که به جای افزایش مشتریانم در ازای کاهش سود، افزایش مشتریانم را در ازای افزایش سبد محصولاتم انتخاب کردهام.
برای فعالیت در سیستمهای فروش، ما کار میکنیم که درآمد داشته باشیم و رشد کنیم، کار نمیکنیم که صرفا کار کنیم. در حالت اول، ما شاید انگیزه برای دیگران باشیم و در حالت دوم، ما سرباری برای دیگران و یا درس عبرتی برای دیگران. بسیاری از افراد و کسبوکارها را در طی سالها دیدهام که با استراتژی سودِ کمتر، وارد بازار شدهاند به این امید که خیلی سریع بتوانند به مشتریهای زیادی دستپیدا کنند اما باعث فشار بر روی کسبوکارهای قدیمیتر شدند و این کسبوکارهای جدید، یکسال بعد نیز به دلیل اینکه نتوانستند از پسِ هزینههایشان برآیند، یا تعطیل شدند و یا کلاهبردار! البته همیشه و به صورت مداوم این افراد و کسبوکارهایی که با استراتژی سود کمتر وارد بازار میشوند، وجود داشته و خواهند داشت.
اگر شما از مشتریان ناراضی پاساژ علاالدین تهران هستید، قطعا نزد فروشندهای در آن پاساژ مراجعه کردهاید که با استراتژی سود کمتر، قیمت پایینتری به شما ارائه کرده است اما چون میدانسته که با این سودها نمیتواند به بقای خود ادامه دهد، اقدام به فروش محصول معیوب و یا دریافت وجه در ازای ارائهی خدمات واهی مانند فعالسازی گارانتی و رجسیتر کردن گوشی و نصب آنتیویروسی که اگر نصب نشود گوشی کار نمیکند (البته طبق ادعای فروشنده) و … کرده است.
مخصوصا اکثر افرادی که تصمیم به ایجاد یک کسبوکار اینترنتی میگیرند، با استراتژی سودِ کمتر وارد بازار میشوند اما مدت زیادی دوام نمیآورند و اگر به لیست سایتهای دارای نماد اعتماد الکترونیک مراجعه کنیم، مشاهده میکنیم که اغلب سایتها مدت زیادی نتوانستند فعالیت کنند. اشتباه دیگری که میکنیم این است که انواع و اقسام تخفیفهای سایتهایی مثل دیجیکالا و بامیلو را مشاهده میکنیم و گمان میکنیم که ما نیز باید از سیستم آنها پیروی کنیم. در صورتیکه آن تخفیفها، بیش از آنکه از سود محصولات فروخته شده پرداخت شود، از بودجهی تبلیغات آن سایتها پرداخت میشود. بودجهی تبلیغاتی که حتی ربطی به میزان سود فروشهای گذشته نیز ندارد. این تخفیفها صرفا برای جذب اعضای سایت و ایجاد یک تجربهی خرید است و مخصوصا دیجیکالا با جذب سرمایه ۱۰۰ میلیون دلاری که اخیرا انجام داد، بودجهی فراوانی را برای ارائه این نوع تخفیفها در اختیار دارد. سایتهای بزرگ، سیاستهای متفاونی دارند و ما با پیروی تمام و کمال از آنها، به ته چاه خواهیم رفت.
من اگر باشم، چه میکنم؟
- وارد یک بازار رقابتی، نمیشوم. سود اصلی این بازار، به جیب تولیدکنندهها و یا واردکنندهها میرود.
- به این فکر میکنم که چگونه میتوانم با ارائهی خدمات بهتر، سود بیشتری کسب کنم، حتی بدون آنکه فروشم و تعداد مشتریانم را افزایش دهم.
- قبول میکنم که “همه قرار نیست من را دوست داشته باشند و مشتری من شوند. حتی مشتریان فعلی نیز قرار نیست همیشه مشتری من باقی بمانند.”
- در عین حال، اخلاق را سرلوحهی کارم قرار میدهم و اگر قرار است سود کنم، هم آن سود یک مبلغ منطقی دارد و هم خدماتم ارزش آن مبلغ را دارد.
- سعی میکنم روی پیشنهادهای افراد و شرکتهای بالادستیام، بیشتر فکر کنم و انگیزههای اصلی آن پیشنهادها را پیدا کنم. متاسفانه من در اکثر این پیشنهادها به این نتیجه رسیدهام: یا تجارت، یا شرافت. و اغلب تاجر بودهاند. اما دلیل نمیشود که بزرگانِ شریف و انگشتشمار را نیز فراموش کنم.
- سعی میکنم که اگر کار میکنم، سود را نیز ایجاد کنم. صرفا به سودی که داخل حساب بانکیام میرود نگاه میکنم نه رقابتی که نفعش به جیب دیگران میرود. در این سالها، بارها اتفاق افتاده که سعی در این داشتند که با ارائه آمار واهی و دروغ به ما، سعی در ایجاد حس رقابت در ما کنند و بخواهند که با همکارانمان بر حسب تعداد فروش، رقابت کنیم. اما این یک تله بیش نیست. صرفا یک بازی و یک گیمیفیکیشن است که در نهایت سودش به جیب ایجاد کنندهی این بازی میرود و دودش به چشم فروشنده و خریدار محصول.
- برخیها، سودشان از فروش محصول نیست. آنها محصولات را مثلا به صورت چکی میخرند و حتی با قیمت کمتر از قیمت خریدشان، به صورت نقدی میفروشند و با پولش دو سه ماه کار میکنند (حتی کارهایی خارج از صنف خودمان). پس حواسمان به مدل درآمدی همکاران و رقبایمان نیز باشد.
- اگر قصد رقابت با کسی که از استراتژی سود کمتر فروش بیشتر استفاده میکند را داریم، حتما مدل درآمدی او را بشناسیم. حتی لازم است که ببینیم وضع او در طی ۱۰ سال گذشته، چه فرقی کرده است. آیا هنوز همان فروشگاه ۲۰ متری و ماشین و خانهی ۱۰ سال پیش را دارد و هر روز از هزینههایش شکایت میکند؟ و یا رشدی خوبی داشته است؟ . کیفیت خدماتش چه فرقی کرده است؟ رضایت مشتریانش چه فرقی کرده است؟
- گاهی اوقات، کار نکردن و کتاب خواندن و حتی خوابیدن، منفعت و ارزشش برای ما بیشتر خواهد بود.
- کار جوهرهی مرد است. اما مردی که سود و درآمد کافی از کسبوکارش دریافت نکند، عمر خود را تلف کرده است و برای مشتری و تامینکنندهها، بیگاری کرده است. در هنگام ایجاد مشکل برای کسبوکار، نه مشتریانش به دادش میرسند و نه شرکتهای بالا دستیاش و نه کارمنداش. البته بگذریم از اینکه اداره مالیات نیز معمولا اساسش را بر حسب میزان سود نرمال و عادی کسبوکار میگذارد و نه سود کمی که ما دریافت کردهایم.
- درست است که میگویند مشتری، پادشاه است (CUSTOMER IS KING) اما اولا باید در نظر گرفت که منظور از Customer فردی است که برای کالا و خدمات ما پول پرداخت کرده است (نه صرفا مشتری احتمالی ما) و ثانیا تا زمانی که سود کافی و منطقی برای یک کسبوکاری که مدل درآمدیاش صرفا از فروش کالا و خدمات است، وجود نداشته باشه، خدمات خوبی را حتی به مشتریانی که به دلیل “قیمت ارزانتر” به سراغ ما آمدهاند نمیتواند ارائه دهد. مشتریانی که به خاطر قیمت ارزانتر ما به سمت ما آمدهاند، مشتریان وفاداری نیستند و همیشه در حال جستجو برای پیدا کردن قیمتهای ارزانتر هستند و همچنین با اینکه دنبال قیمت ارزان هستند، دنبال خدماتی در حد خدمات قیمتهای بالاتر هستند و توقع همان خدمات را دارند.
18 دیدگاه ها. دیدگاه جدید بگذارید
قشنگ ترین مقاله ای بود که خوندم واقعا مرسی از این که این همه مطالب مفید رو به اشتراک گذاشتی !
سلام همین روال رو ادامه بده چون این روش در درازمدت جواب میده اکثر مشتریهای شما دائمی خواهند شد و در آینده سود خوبی خواهید داشت
عالی بود رازهایی که هیچکس نمیگه و همه فقط ازش با منفعت یاد میکنن دمت گرم بهداد جان
با عرض سلام. جناب مبینی بسیار هوشمندانه و موشکافانه موضوع را بررسی کردید تا این حد که متن را ذخیره کردم که چند بار برای چند سال بخونم .
دمت گرم ……
عالی بود
فوق العاده مفید بود. ذهنم را از یک دو راهی سخت آزاد کردید. همیشه با فروش کالاهای ارزان مخالف بودم ولی اطرافیانم بر آن اصرار دارند. شما خیلی خلاصه مفید به افکارم نظم بخشیدید.
چگونه می تونم از شما در زمینه ی فروش اینترنتی تجهیزات و اکسسوری با کیفیت ساختمان کمک بگیرم؟
با سپاس فراوان
بسیار عالی ممنون
سلام و خسته نباشید به شما و همکارانتان
مطلب بسیار خوب و مفیدی بود . ممنون
سلام آقای مبینی
ممنون از مطالب زیباتون
من چند ماهی است یه مغازه توی یکی از شهرهای کوچک اجازه کرده ام و کیف میفروشم.
درصد سودی که میگیرم خیلی پایین تر از مغازه های دیگه است. مثلا کیفی که ۴۰ تومن خریده رو فلان مغازه میده ۶۵ تومن و من میدم ۵۰ تومن. توی این چند ماهه تقریبا در حد کرایه دراومده.
من با خودم میگفتم اینجا شهر کوچکیه و اگه ارزون بدم خود مشتری ها تبلیغ مغازمو میکنن. الان هم نیمی از کیف هایی که میفروشم به مشتری های قبلیمه. ولی با محاسبه هزینه ها چیزی واسه خودم نمیمونه. البته خودم زیاد خرجی ندارم.
نظر شما چیه سود رو ببرم بالا یا نه؟
سلام اقای مبینی.بنده الکتریکی دارم و میخوام فروشم بیشتر شه ولی مطلبی مختص الکتریکی پیدا نکردم لطفا راهنمایی کنید که چیکار کنم
عرض سلام خدمت اقای مبینی گل باید بگم این پست حکم یه مشاوره میلیونی رو برای من داشت سپاسگذارم از شما که وقت گذاشتین واین اطلاعات مفید رو در اختیار من گذاشتین من یه فست فود در شمال تهران دارم و باید بگم شکر خدا مشتری هم خوب دارم ولی چن روزی بود که فکرم رفت سمت سود کم فروش زیاد تله ای که پارسال در دامش افتادم واداره مالیات بخاطر فروش بالا پوست مرا کند ،مالیات زیادی دادم ،ممیز منطقش این بود که فروشت بالا بوده و گوشی برای شنیدن حرفای من ودلایلم بر سود کم رو نداشت ازتون ممنونم وپیگیر پستهای بعدیتون هستم
سپاس
سلام. خوشحالم که این مطلب برای شما مفید بوده. اتفاقا برای کار شما، ایدههای خلاقانه بسیار زیادی وجود داره که میتونید با سرچ در اینترنت، اونا رو ببینید و اگر مناسب بود اجرا کنید.
سلام بسیار مفید بود و جذاب
و کاربردی بود
سلام اقای مبینی
در مورد قیمت گذاری سرچ میکردم که با سایت تون اشنا شدم و به این مطلب رسیدم. همین باعث شد که حدود ۱۰ مطلب دیگه ای هم از شما بخونم و یاد بگیرم و لذت ببرم. واقعا ممنونم.
در مورد استراتژی قیمت گذاری میخواستم باهاتون مشورت کنم: کار من طراحی و برنامه نویسی سایت هست و همیشه این مشکل رو دارم که با کسانی مواجه میشم که تعرفه طراحی سایت رو به شدت تخریب کردند، مثلا یه شرکتی بود که میگفت راه اندازی ۲ تا سایت فقط ۵ هزار تومان!!! و زمان بسیاری رو باید برای مشتریان فعلی مون و برای جذب مشتری جدید بذاریم تا توضیح بدیم که فرق مثلا تعرفه ۲ میلیونی ما با اون ۵ هزاری چیه؟ کارهای خدماتی مث طراحی و برنامه نویسی که همه کارا پشت پرده انجام میشه و فقط ظاهر سایت هست که مشتری میبینه و چون مشتری هیچگونه اطلاعی در این موارد نداره، ما هر چقدر هم به زبان ساده برای مشتری توضیح میدیم که ما این موارد رو براتون انجام دادیم و … اونا(۵هزاری ها) اصلا این موارد انجام میدن و … بازم مشتری باور نمیکنه چون نمیتونه درک کنه پشت پرده سایت چه اتفاقهایی میافته! برای انجام پروژه ها بشدت روی کیفیت کار و پشتیبانی اهمیت میدم و حتی بصورت رایگان هم بهشون راهکارهای بازاریابی فروش انلاین ارائه میدم.(مشتری های قدیمی که به نتیجه رسیدند و از کارهام راضی اند اما مشتری های که مثلا چند هفته اس اماده شده یا مشتری های احتمالی که با این شرکتهای ۵ هزاری مواجه میشن فکر میکنن که ما سرشون کلاه گذاشتیم)
بنظرتون چیکار کنم تا مشتری فعلی و مشتری احتمالی ارزش کار منو درک کنن و صرفا فقط قیمت براشون مهم نباشه؟
سلام
به نظر من برای طراحی سایت، نمونه کار خیلی مهه. با اون ۵ هزار تومن، چه سایتی طراحی شده؟ چه امکاناتی داره؟ – شاید حتی دریافت ۵ هزار تومن، فقط به خاطر اینه که سایتی طراحی کنن و نمونه کار داشته باشن و بعد از ۱۰ تا نمونه کار، دیگه می تونن قیمت منطقی دریافت کنن. به نظرم مشتری که فرق سایت ۵ هزار تومنی و ۲ میلیونی رو متوجه نمیشه رو سعی نکنید قانع کنید. بذارید بره همون ۵ هزار تومن رو بده، احتمالا بعدش خودش میاد پیش شما و میگه برام سایت طراحی کن. فکر می کنم اگه همین چیزایی که برای من نوشتی رو یه فایل pdf کنی و روی سایتت برای دانلود قرار بدی، نیازی به تکرار هزار باره برای مشتریانت نداری. حتی میتونی در ازای دانلود، آدرس ایمیل دریافت کنی و بعدا بازاریابیشون کنی. در کل الان فکر کنم بازار کمی بهتر شده و قیمتها منطقی تر شده و این ۵ هزار تومنی ها هم کیفیت کارشون مشخصه. حتی می تونی برای هر نوع سایت فروشگاهی و خبر و وبلاگ و … یه پروپزال ایجاد کنی و برای مشتریانت بفرستی و تضمین کنی که در ازای فلان مبلغ، تعهد ایجاد این مواردی که داخل پروپزال نوشتی رو میدی. حالا اگرم کسی امکانات کمتر یا بیشتر خواست، باهاش مذاکره میکنی و قیمت رو تغییر میدی و یا اصلا پروپزالت رو ببرن و جای دیگه قیمت بگیرن. ولی نظرم نباید به فکر این باشیم که چجوری پول بیشتری بگیریم. اگه من برنامه نویس بودم، نمیومدم سایت ۱ میلیونی رو ۵ میلیون بگیریم اگر هم میخواستم ۵ تومن بگیریم، خدمات و پشتیبانی خوبی میدادم. بازم تکرار میکنم که هیچ چیز مثل نمونه کار و تجربههایی که مشتریهای قبل شما از شما دارن، نمی تونه مهم باشه. اگر کسی با ۵ هزار تومن، هر دوی اینها رو داره، احتمالا بازار هدفش رو خیلی دقیق انتخاب کرده! من یک نمونه پروپزال رو برای همین ایمیلی که اینجا درج کردی میفرستم.
سلام
نه اینا هدفشون داشتن نمونه کار نیست، اصلا این شرکت سایت طراحی نمیکنه، یه سایت شبیه سرویس وبلاگدهی هستش که به دامنه ir وصل میشه با حداقل امکانات. طبق گفته یکی از مشتریان شرکت همکارمون: بعد از یکسال که بازدیدکننده سایت بالا میره، این شرکت تقاضای وجه نقد چند میلیونی از مشتریاش میکنه و اونارو مجبور میکنه که مبلغ رو پرداخت کنن و گرنه سایت رو غیرفعال میکنه(دامنه هم به اسم خود شرکته) و مشتری وقتی این وضعیت رو ببینه فکر میکنه همه طراحان سایت کلاه بردارند. و حتی دیگه حاضر نمیشه با برنامه نویس دیگه ای قرارداد ببنده!
اره اینم فکر خوبیه، میشه نمونه کارهای موفقی که برای مشتریانم انجام دادم و به سوددهی مناسب رسیدند رو به مشتریان جدید معرفی کنم تا فرقشون رو متوجه بشن. یا استفاده از ایمیل مارکتینگ هم گزینه مناسبی هستش، مرسی
راستی اقای مبینی ایمیل رو هنوز دریافت نکردم.
سلام
بسیار خواندنی بود. ممنون از وقتی که صرف این پست کردید.
در کارخونه ای کار می کنم که این موضوع رو به چشم دیدم. بارها مدیرعامل ما سعی داشت با کاهش سود تعداد مشتریان شرکت رو بیشتر کنه. چون هر از گاهی ( تاکید می کنم هر از گاهی _ یکی از مشتریان تماس می گرفت با ایشون و از بالا بودن قیمت ها گله می کرد. جالب اینجاست که بعد از کاهش قیمت اون مشتری باز هم حاضر نبود خرید کنه و این بار بهانه های جدیدی مطرح می کرد. توی بازار فعلی صنعت ما وضعیت به گونه ای هست که خریدار بیشتر از اینکه به دنبال هزینه محصول باشه بیشتر به فکر خرید اعتباری هست تا بعد از نقد شدن پولش بتونه هزینه ها رو پرداخت کنه. مشتری فعلی میدونه که با این قیمت ها هم می تونه سود بکنه و واقعا هم سود می کنه. فقط کافی هست اون فروش اعتباری رو براش انجام بدی و البته بابت بازگشت پولت هم باید مطمئن باشی. ما تا یه حد از این اطمینان رو با کامل کردن زنجیره تولید ایجاد کردیم.
سلام آقای مبینی
ممنونم از مقاله ی خودتان
در بازار استعلام های دولتی که ما معمولا در آن بخش فعالیت میکنیم شرکتهای رقیب با پایین آوردن قیمت(زیر ۷ درصد) تلاش میکنند که فروش خود را بالا ببرند ولی در نهایت منجر میشود که در آینده نتوانند از عهده هزینه های خدمات پس از فروش بربیان و اعلام میکنند که گارانتی محصولات و پشتیبانی یکساله ای که تعهد داده ایم به صرفه نیست! ما هیچ گاه زیر ۱۰ درصد سود در این استعلام ها شرکت نکرده ایم و نخواهیم کرد حتی اگر صرفا تحویل کالا به انبار مدنظر باشد چون میدانیم فروش بیشتر با سود کم یک دام و توهم است که شرکت را زمین میزند.
استارتاپهای وطنی در بازار دیجیتال با خطای مقیاس پذیری مواجه هستند آنها خودشان را با استارتاپ های موجود در بازار جهانی مقایسه میکنند و فکر میکنند که با یک بازار چند میلیاردی طرف هستند و مسیر استارتاپ های بین المللی را برای ارایه خدمات رایگان یا قیمتهای خیلی پایین متصور هستند فارغ از اینکه ۰٫۱ درصد سهم بازار جهانی بسیار متفاوت از سهم ۰٫۱ درصدی بازار میلیونی است.
قبل از تعریف هر بیزنس مدلی قطعا باید خودمان را بازار را و کسب و کار و Scale بازار را بشناسیم و بعد قیمت گذاری کنیم و صرفا اگر کسی داخل چاه رفت ما هم دنبالش نریم چون شاید به قول شما روش کار بقیه متفاوت باشد.