پیشنوشت: این مطلب نیز مانند عمیقترین معنا و تعریف تنهایی مربوط به همان جزوهی دوران دانشگاهام است که این قسمت از جزوه از کتاب رویکرد وجودی (اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه رونویسی شده است. البته نویسندهی این کتاب سعی دارد برداشتی متفاوت از کتاب داشتن یا بودن؟ انجام دهد. برداشت عمومی از این کتاب این است که در لحظه زندگی کن.
اریش فروم کتابی دارد به نام داشتن یا بودن؟ و نکتهای در این کتاب میگوید و در سایر آثارش نیز پیوسته تکرار میکند که ما یکبار برای همیشه باید برای خود معلوم کنیم که آیا ما مجموعهی بودنهایمان هستیم یا مجموعهی داشتنهایمان؟
ما آدمهای کوچه و بازار پیوسته میگوییم این را دارم، آن را دارم. دائما محمولههایی بر خود حمل میکنیم که از مقولهی داراییهاست. فلان چیز دارم، بهمان چیز دارم. مجموعهی داراییهای من از تو بیشتر است و … اما اریش فروم میگفت که باید توجه کنیم که ما مجموعهی بودنهایمان هستیم نه مجموعهی داراییهایمان!
این داشتنها، فقط منحصر به آن چیزهایی نیست که تاجر مسلکها و آنها که همه چیز را کاسبکارانه تلقی میکنند، میگویند. من و شما وقتی به محفوظات خود هم تکیه میکنیم، باز به داشتنها توجه کردهایم. معلومات هم از داراییهای ما است. بر اساس همین هم بین افراد مقایسه میکنیم. اما نکته مهم این است که در مقامِ داوری نمیتوان بر داراییها تکیه کرد.
شکی نیست که وقتی میخواهید کتاب بخرید، پیش کسی میروید که کتابهای جدیدتر و بهتری دارد. وقتی میخواهید مایحتاج خود را بخرید، به کسی مراجعه میکنید که اجناس بهتری دارد. ولی آیا بر همین اساس میتوان روی داشتنهای افراد داوری کرد؟ امروزه داوریهای ما تماماً بر داراییها استوار است، منتهی گاه کسی سطح فکرش پایین است و داشتن را به خانه و اتومببل منحصر میکند و کس دیگری به قدرت اهمیت میدهد و کس دیگری علم را مهم میشمارد؛ اما آنچه زنجیر را بد میکند، این است که ما را از رفتن بازمیدارد نه جنس زنجیر. ماهیت خود زنجیر است که بد است نه جنس آن. چه فرقی میکند که پای ما در زنجیر مسی باشد یا زنجیر از جنس طلا؟
ما متاسفانه دل خوش کردهایم که جنس زنجیر را عوض کنیم. آنهایمان که مثلا جلوتر از دیگرانیم، میگوییم سایرین دنبال پول هستند یا شهرت یا … ولی ما دنبال علم هستیم. علم هم زنجیر است، منتهی طلایی. باید کاری کنیم که پایمان آزاد شود. ما دائماً روی داشتنهایمان حساب میکنیم و داشتنها همه زنجیرند. چرا؟ چون هر وقت چیزی داشتید، در مقام حفظ آن برمیآئید. آیا حافظ عزیزتر است یا محفوظ؟ همیشه محفوظ عزیزتر از حافظ است. ما به چیزی عزیزتر از خود راضی شدهایم. قبول کردهایم که خانهی ما، علم ما و … از ما عزیزتر باشد.
باید به بودنها اهمیت دهیم نه داشتنها. یعنی حتی به معلومات خود هم اهمیت ندهیم. ببینید چه هستید نه چه دارید. در چه حالی هستید نه چه چیزهایی دارید. اگر بخواهیم به این مسئله توجه کنیم باید فقط به اخلاق گرایش پیدا کنیم و معنای این مطلب یعنی باید از علم فقه و کلام بیرون بیاییم و وارد اخلاق شویم.
فقه درواقع به ما بایدها و نبایدهای ظاهری را میدهد و کلام به ما اعتقادات را القا میکند. ولی هم بایدها و نبایدهای ظاهری و هم اعتقادات، هر دو استخدام این هستند که ما را دارای خلقیّات خاصی کنند. در کلام به ما میگویند خدا هست، خدا عادل است، خدا رحمان است، بهشت و جهنم و قیامت هست (از مقولهی استها و نیستها) و در فقه به ما میگویند فلان کار واجب یا حرام یا … است.
توجه کنید که تمام است و نیستها که در کلام وجود دارد و همهی بایدها و نبایدهای ظاهری، همه در استخدام امر ثالثی هستند که به آن اخلاق و یا بایدها و نبایدهای باطنی میگوییم.
- است و نیست = کلام
- باید و نباید ظاهری = فقه
- باید و نباید باطنی = اخلاق
فقط و فقط اخلاق است که با بودنِ ما سروکار دارد. ما در اخلاق است که موجود جدیدی میشویم. از اخلاق که بیرون میآییم، همه وقت واجد چیزهایی جدیدی میشویم. ما همیشه باید سعی کنیم که موجود جدیدی شویم نه اینکه چیزهای جدیدی به دست آوریم، در غیراینصورت، فقط به دین به عنوان یک نظام حقوقی نگاه کردهایم که میخواهد حافظ منافع ما باشد و به واقع، دیندار نیستیم.
پینوشت۱: هدف از انتشار متن بالا این بود که بگویم وقتی حتی در مورد دین، اینچنین سخن گفته میشود، نمیدانم چرا برخیها انقدر به علم و دارایی و جایگاه اجتماعی و شهرت و خانواده و … خودشان میبالند و آنها را یک امتیاز درنظر میگیرند. نمیدانم چرا برخیها که علم دارند یا ثروت دارند یا شهرت دارند، فکر میکنند که اینها امتیاز بزرگی است و اگر کسی به ایشان نقد کند یا ایشان را به چالش بکشد، گمان میکنند که حتما از جایی اجیر شده است و یا خصومت شخصی دارند. درصورتیکه به نظر من، اکثر نقدهایی که به این حافظان دارایی و علم و شهرت میشود، به خاطر اخلاق آنهاست و نه چیزی که از آن حفاظت میکنند.
ثروتمندان زیادی را دیدهام که نه تنها منفور نبودهاند بلکه هر کس آنها را دیده و دمخورشان شده است، از خدا خواسته که ثروت آن ثروتمند را بیشتر کند. افراد صاحبنظری را دیدهام که خضوعشان آدم را خجالتزده میکند.
هیچوقت در زندگی، فرد ثروتمندی را ندیدم که نتوان فرد ثروتمندتر از او را پیدا کرد. فرد متخصصی را ندیدم که نشود متخصصتر از او را پیدا کرد. تنها چیزی که خیلی کم برایش جایگزین پیدا میشود، همان اخلاق است. همان ویژگی از بشر که حتی دین هم آمده است تا صرفا روی آن اثر بگذارد.
به دوستانی که خیلی مدعی هستند و به تخصصشان مینازند و از زمان و وقتی که صرف درس خواندن کردهاند، دفاع میکنند و خود را انسانی والاتر از دیگران میدانند، میگویم که بسیاری از ما، جایگاه فعلی خود را به خاطر تقلب به دست آوردهایم. تقبلی که دیگران نتوانستهاند انجام دهند و یا نخواستهاند انجام دهند و یا فرصت استفاده از آن را نداشتهاند. این تقلب میتواند جایگاه خانوادگی و محیط ما برای تحصیل باشد، فکر آزاد ما برای تحصیل باشد، قدرت پرداخت خانواده ما برای هزینههای تحصیل باشد، اشتیاق و علاقه ما به تحصیل باشد.
صحبت در مورد افراد دارای ثروت و ژن خوب، پیشکش. هر چه بیشتر بنویسم، بیشتر به سمت منفی نوشتن میروم. البته از نظر خودم، تلخ نوشتن و از نظر اکثریت، منقی.
پینوشت۲: یک فایل صوتی حدود ۶ دقیقهای با عنوان از کسی که دارای سلامت روان و اخلاق نیست حتی علم هم نگیرید از مصطفی ملیکان هم برای دانلود قرار میدهم که میتوان در کنار متن بالا به آن گوش کرد با آنکه شاید نتوان ارتباط مستقیمی بین آنها پیدا کرد.
⇐ دانلود فایل صوتی با حجم ۲٫۴ مگابایت و مدت زمان حدود ۶ دقیقه.
2 دیدگاه ها. دیدگاه جدید بگذارید
بهداد جان سلام
این که چگونه با وب سایت تان آشنا شدم بماند.ولی مسیر تان و علاقه مندی های شما برای مان خیلی جالب بود.از این نوشته هم خیلی لذت بردم.خوشحالم از آشنایی با شما.
امیدوارم به جای افتخار به داشته هایم به بودن هایمان افتخار کنیم.
روشی را در توسعه فردی بنیان نهاده ام به نام خودآفرینی
خوشحال می شوم به ما سر بزنید و از شما بیاموزیم.
سپاس
سلام
ممنونم از نظرتون.