در زمانهای زندگی میکنیم که اکثر جوانان به دنبال ایجاد کسبوکار اینترنتی هستند. وقتی لیست سایتهایی که نماد اعتماد میگیرند را ملاحظه کنید، متوجه تعداد سایتهای تجاری که روزانه وارد این جریان میشوند، خواهید شد. طبق اعلام سایت نماد اعتماد الکترونیک در صفحهی سایتهای دارای نماد اعتماد الکترونیک، تا این لحظه ۳۱۰۶۰ نماد اعتماد الکترونیک صادر شده است.
تعداد بسیار بیشتری نسبت به تعداد این سایتها، افرادی هستند که ایدههایی برای ایجاد یک سایت دارند. ایدههایی به بیان خودشان، ناب. که گویی بدون آن ایدهها، چرخ دنیا از حرکت میایستد. حتی برخی خودشان نمیتوانند توجیه اقتصادی ایدههایشان را بهصورت شفاف بیان کنند اما به دنبال سرمایهگذار میگردند.
وقتی چنین افرادی را میبینم و در مقابل سئوالاتی که از من میپرسند، از آنها در مورد ایدههایشان میپرسم، میگویند که “محرمانه است و اجازه دهید که بیان نکنیم.” میترسند که ایدهی آنها، دزدیده شود.
به نظرم اگر ما برای زندگی، برای کسب درآمد و یا برای هر چیز دیگری فقط یک ایده داریم و چنانچه آن ایده را از دست دهیم، چیزی در دستمان نیست، همان بهتر که همین الان قید اجرای آن را بزنیم و یا فقط در حد ایده نگهش داریم. چرا که اگر دست به عمل بزنیم و شکست بخوریم، ضربهی سنگینی به ما وارد میشود و ما نیز ذهن ایدهپروری نداریم که بخواهد به ما برای رفع مشکلاتی که با آنها روبرو میشویم، کمک کند.
ایدههای بسیار زیادی برای فروش وجود دارد. با جستجو در اینترنت میتوان ایدههای رایگان فراوانی را مشاهده کرد. حتی وقتی در ایران نگاه میکنیم، کسبوکاری را با ایدهی خاص و نابی نمیبینیم و همگی، کپی و یا ورژن ایرانی یک سایت خارجی هستند. پس ایده آنچنان قیمت و ارزشی ندارد.
برخی از دوستان، ایده دارند و تمام نقاط تاریک و روشن و تمام نکات زیر و بمش را میدانند اما حاضر نیستند آن را با دیگران در میان بگذارند و میخواهند به تنهایی انجامش دهند. به نظرم خروجی چنین افرادی میشود تصویر زیر. یعنی ایدهات عکس سمت چپ است و چون قصد داری فقط خودت انجامش دهی و قاعدتا در تمام زمینههایش تخصص نداری، خروجیات میشود عکس سمت راست.
ولی گاهی اوقات ایده برای خودت نیز مبهم و خام است و جزییاتش را نمیدانی اما شوق انجام دادنش را داری و تیم خوبی هم تشکیل دادهای، یعنی ایدهات مثل عکس سمت چپ است اما حاصل و خروجیاش میشود عکس سمت راست.
به نظرم اگر ایدهای دارم، نباید فکر کنم که دنیا محتاج آن است. بعید است ایدهای به سر من بزند که قبلا به فکر کسی نرسیده باشد. تنها چیزی که مهم است، روش اجراست و پایداری در اجرای آن. روش اجرا نیز بعید است که فقط از فکر و تخصصِ یک نفر برآید.
البته اکثر ایدههایی که این روزها به سر ما جوانان میزند، در راستای پولدار شدن است. یکی از معدود سئولات فلسفی! که از من پرسیده میشود این است که «۱۰ سال آینده، خودت را کجا میبینی؟» و گویا منتظر جوابی جز در زمینهی ثروت نیستند. اما به نظرم اگر هدف من فقط ثروتمند شدن باشد، وسیلهی رسیدن به آن هدف را توجیه خواهم کرد. اعتقاد دارم اگر ایده و هدف اصلی ما در راستای رفع دردی از جامعه باشد و یا رفع یک نیاز از جامعه و یا حتی ارائه خدمات بهتر و باکیفیتتر نسبت به خدمات موجود، ثروت را نیز به دنبال خواهد داشت.
اشتباهی که من انجام دادم، این بود که با یک تیم شروع نکردم. به صورت تکی آغاز کردم و نیاز به آموزش دیدن در زمینههای مختلف داشتم و این تکی بودن تا چهار سال ادامه داشت. درست است که اکنون تخصصهای فراوانی دارم اما فرصت رشدِ بیشتر را به خاطر آنها از دست دادم و در آن زمان که میشد بسیار راحتتر از الان رشد کرد، وقتم را صرف آموزش دیدن در زمینههایی کردم که میتوانستم در همان زمان، فردی با آن تخصص را حتی استخدام کنم.
شاید یکی از بهترین اتفاقهای زندگی این باشد:
- شوق و انگیزه برای انجام ایدهات داشته باشی.
- تیمی داشته باشی که آنها نیز شوق به ثمر رسیدن آن ایده را داشته باشند. اعضای تیم، شناخت خوبی از یکدیگر داشته باشند و توصیه میکنند که به جای ایجاد یک تیم با دوستانتان، در تیمتان رابطهای دوستانه برقرار کنید. حتی شروع یک کسبوکار دو نفره، بسیار بهتر از یک نفر است.
- قوانین مختلف کشورت را بشناسی و به نحوی رفتار کنی که پاگیرت نشوند.
- فکرت بزرگ باشد و همیشه افرادی که در هر کجای دنیا در صنعت تو معروف و مشهور هستند را بشناسی و دنبال کنی.
- در سال ۱۳۸۵ که اولین سایتم را (صرفا به دلیل علاقه به داشتن یک ویترین دیجیتال از محصولاتی که آنها را در فروشگاه فیزیکی میفروختم) راهاندازی کردم، سایتی به نام آمازون را نمیشناختم که حتی متوجه شوم که تا چه حد میتوان بزرگ شد. تخصص لازم را نیز نداشتم و طراحی سایت، زمان زیادی از من میگرفت و فرصتی برای فکر به بزرگ شدن و گسترش فعالیت، پیدا نمیکردم. دوستی امسال از من پرسید که اولین سایتت داینامیک بود یا استاتیک؟ به او گفتم که در آن زمان، نمیدانستم که داینامیک و استاتیک یعنی چه! و اینکه سایت داینامیک چه امکانات بهتری در اختیار من میگذارد. و در زمانی که سئو کردن، پیچیدگی امروز را نداشت، بسیار دیر با آن آشنا شدم. وقتم صرف اموری میشد که باید انجام میدادم اما شاید لازم نبود که خودم انجامشان دهم. حتی اگر دو نفر بودیم و هیچکدام تخصص نداشتیم، لازم نبود که خودم به دنبال آموزش دیدن در همهی زمینهها باشم.)
- همیشه کسبوکارهای همکار و غیرهمکار خودت را رصد کنی و اتفاقات خوب و بدی که در آنها میافتد را زیرنظر داشته باشی تا به جای آنکه تو درس عبرتی برای دیگران شوی، از تجربههای دیگران استفاده کنی.
- دوران مبعوث شدن و نظرکرده بودن، گذشته است. فکر نمیکنم اگر قصد انجام کاری را داشته باشم و تخصصش را نداشته باشم و یا تخصصش را به خدمت نگیرم، روزگار با من خوب تا کند. توهمِ برتری را از خود دور کنیم.
- به نظرم توهمِ برتری و همچین یکدست نبودن شوق و انگیزههای اعضای یک تیم، مهمترین عامل شکست بسیار از کسبوکارهای اینترنتی و استارتاپ بوده است. البته ایرادی ندارد که انگیزههای اعضای یک تیم، متفاوت باشد اما این تفاوت انگیزه نباید به گونهای باشد که در مسیر اجرای ایده و خروجی آن ایده، خللی ایجاد کند و بر کیفیت فعالیت تیم، اثر منفی بگذارد.
- این را بدانیم که هیچکدام از کسبوکارهای بزرگ اینترنتی در دنیا، سایت فعلی آنها، اولین تجربهشان نبوده است و شکستهای بسیاری را از سر گذراندهاند. اما ندیدهایم که آنها به صورت تکی و انفرادی شروع کرده باشند. تحمل شکستی دو نفره، بسیار آسانتر از یک نفره است.
حتی سرمایهگذاران و شتابدهندههایی که وجود دارند، ایدههایی را قبول میکنند که یک تیم پشت آنها باشد. تیمی که شوق اجرای آن ایده را داشته باشد. شاید دلیلش این است که آنها میدانند کسبوکارهای یکنفره، راه به جایی نمیبرند.
در مطلب بعدی که سعی میکنم تا سهشنبه منتشر کنم، در مورد دلیل پیروزی برادران رایت بر رقبای پولدار و قدرتمند و رسانهداراشان، مینویسم.
4 دیدگاه ها. دیدگاه جدید بگذارید
بودا: اگر اهداف خود را بنويسي,همه کائنات دست به دست هم ميدهند تا به آن برسي
با سلام
من در سال ۸۲ جزء اولین کسانی بودم که در ایران کسب و کار اینترنتی را راه اندازی کردم. ما تیم بدی نداشتیم. حتی یکی از بزرگ ترین شرکت های پتروشیمی کشور سهامدار ما بود. اما بی تجربگی و شناخت ضعیف از کسب و کار و شروع زود باعث عدم موفیت ما شد.
یکی از حماقتهایی که یادم اومد اینه که یه زمانی رفتم دیپلم حسابداری گرفتم تا دفاتر شرکت خودمون رو بنویسم .
بهداد جان
به کسانی که فکر می کنند ایده هایشان طلایی است و ممکن است دزدیده شود، حتی سلام هم نمیکنم.
به کسان دیگری که فکر میکنند کُد میزنند پس هستند، بی اعتنا هستم و تنها دراین میان به آنانی احترام می گذارم که حداقل «دام محتوا» را فهمیده اند، برای حل مشکلی استارت آپ زده اند و ارزش دیجیتال مارکتینگ را می دانند. به غیر از آن ها باید اعتراف کنم هفتاد درصد استارت آپ هایی که دیده ام، به درد لای جزر هم نمی خوردند.
با مهر
یاور