در شش روز اخیر، اتفاقهای عجیب و غریبی را از سرگذراندم و امیدوارم تا سه روز آینده، مقداری از سختی کار کم شود و بتوانم به روند عادی زندگی بازگردم و این روند عادی، قطعا مشابه روندی که قبل از این اتفاقات بوده است، نخواهد بود.
اما تجربهای که در این چند روز داشتم، بسیار لذتبخش بود و گفتم مقداری از فشار کار فاصله بگیرم و برای تنوع هم که شده، در اینجا مطلب بنویسم.
وقتی با همسنوسالان خودم صحبت میکنم و یا نظرات دیگران را در سایتهای مختلف میخوانم، اکثرا بر روی یک عقیده پایبندیم. مثلا اگر امروز ۳۰ ساله باشیم، برایمان عجیب است که در ۲۰ سالگی چقدر کار میکردیم و خسته نمیشدیم و اعصابمان به هم نمیریخت و …
یا مثلا میگوییم که ۵ سال پیش فاصلهی ۶ کیلومتری بین خانه و محل کار را پیاده میرفتیم اما امروز حتی انرژی برای ۵۰۰ متر پیادهروی نداریم و برایمان عجیب است که قبلا چگونه آن ۶ کیلومتر را پیاده میرفتیم.
تجربهای که در این چند روز داشتم، تاکنون به من نشان داده که بحث اصلی، خود من هستم و نه سن و سال من در امروز و یا ۱۰ سال قبل. اگر بخواهم، قطعا میتوانم هنوز هم مثل ۲۰ سالگی، روزی ۶ ساعت استراحت کنم.
من خواستهام که از فشار کارم کم کنم. قاعدتا جسم و ذهن من نیز بهمرور با روند فعلی تطبیق پیدا کرده است. اگر امروز برایت عجیب است که چرا قبلا زیاد پیادهروی میکردی و الان حال پیادهروی نداری، احتمالا دلیلش استفادهی مکرر از روشهای دیگر طی کردن مسیر مثل تاکسی و اتوبوس و مترو است.
با اینکه دوستان ۶۰ تا ۷۰ سالهای دارم که وقتی در کنارشان قرار میگیرم، لااقل از نظر جسمی و توان و انرژی، اختلاف سنی بین خودم و آنها حس نمیکنم (البته داخل پرانتز و فقط برای اطلاع شما و فارغ از قضاوت باید بگویم که تمام این دوستانی که منظورم هستند، بیشتر عمر خود را در خارج ایران زندگی کردهاند) اما فکر میکنم که اگر بحث سالمند بودن را کنار بگذاریم، لااقل هم سنوسالان من که در دههی چهارم و پنجم زندگی خود هستند و برایشان عجیب است که سالها قبل چه توان و انرژی داشتند و چه فعالیتهایی میکردند که امروز به نظرشان عجیب است، به نظرم تغییر سبک زندگی و کم شدن فشارهای کار و زندگی و شاید هم تفویض کارها به دیگران، باعث عادت کردن جسم و ذهن ما به وضعیت فعلی شده است و وضعیت قبلی را برایمان عجیب به نظر میرساند.
مثلا من در ۱۰ سال پیش، شاید تا روزی ۱۴ ساعت هم پشت کامپیوتر مینشستم اما در دو سه سال اخیر، شاید در نهایت به روزی ۶ تا ۷ ساعت میرسید. برای خودم عجیب بود که چگونه قبلا ۱۴ ساعت مینشستم و فقط برای موارد ضروری بلند میشدم و امروز همین ۶ و ۷ ساعت را هم به سختی تحمل میکنم و اگر به ۸ ساعت برسد، باید از سردرد استقبال کنم.
اما این هفته علیرغم فشار و استرس شدید، مجبور شدم که روزی ۱۶ ساعت را در خانه و محل کار پشت کامپیوتر بنشینم. درست است که روز دومش را با سردرد و گردندرد و با کمک قرص گذراندم، اما انگار از روز سوم، بدن من با شرایط جدید عادت کرده است و ظرفیت خودش را افزایش داده است.
در تجربهی یک هفتهی اخیر، فعلا به این نتیجه رسیدهام که گویا بیشترِ متعجب شدنهای ما از فعالیتهای ۱۰ سال قبلمان، بیش از آنکه واقعیت داشته باشد، تلقین و باور ذهنی و حتی شاید دام و تلهی مغز و ذهن ما است که مبادا کاری کنم که حاشیهی امن خود را از دست بدهیم. میخواهند بگویند که دیگر توان قبل را نداری، پس از ما هم کار نکش! البته جدای از ذهن و جسم، قطعا اطرافیان ما که شبیه ما فکر میکنند و آنها نیز فعالیتهای سالها قبلشان برایشان عجیب است، بیتاثیر نیستند.
ترجیح دادم این تلقین را با تلقین دیگری عوض کنم. یک تکنیک با نام زندانی و اعدام از ژان بقوسیان گرامی (مدیر سایت مدیر سبز) یادگرفتهام. روش به این صورت است که خود را یک زندانی میدانیم که در اتاقی محبوس شده است و میبایست کاری که براش تعریف شده است را در زمان مقرر انجام دهد. چنانچه زمان مقرر به پایان رسید، قفل اتاق زندانی را باز میکنند و چنانچه کار را انجام نداده باشد، اعدامش میکنند.
فکر کنم تلقین زندانی و اعدام، علیرغم تلخ و ترسناک بودنش، بهتر از تلقینهای مخرب ذهن و جسم ما باشد.
6 دیدگاه ها. دیدگاه جدید بگذارید
مطلب جالبی بود.
سلام من تازه این مطلب رو خوندم و خیلی خوب بود ممنون
سلام آقای مبینی
نکات بسیارآموزنده ای رو مطرح کردین
سلام. خوشحالم از اینکه مطلب براتون کاربرد داشته
جالب بود . حاشیه امن یکی از بزرگترین دلایل عدم پیشرفت انسان هاست که می ترسن اون رو رها کنند
سلام آقای مبینی . من قبلا از یک تکنیک دیگه استفاده میکردم که Nir Eyal توی بلاگش توضیح داده بود . خلاصش این بود که یک ۱۰۰ دلاری یا مثلا ۵۰ هزار تومانی همراه با چند تا چوب کبریت و برنامه کاری که میخوایم انجام بدهیم بچسپونیم به دیوار و اگر نتونستیم به قولمون عمل کنیم پول رو آتش بزنیم . اینطوری از ترس سوخت شدن پول روی کارم تمرکز میکردم . روش خوبی بود