زندگیِ وارسی شده
یک دلیل مهم در تایید مطالعهی فلسفه این است که سروکار فلسفه با مفاهیم بنیادینی است که به معنای وجودمان مربوط میشود. بیشتر ما زمانی در زندگی خویش سئوالات فلسفی پایهای را با خود در میان میگذاریم:
- از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
- آیا برهانی در اثبات وجود خدا هست؟
- غرض و غایت زندگی ما چیست؟
- درست و نادرست از حیث اخلاقی ریشه در چه دارد؟
- آیا هرگز رواست قانون را زیر پا گذاریم؟
- آیا ممکن است زندگی ما رویایی بیش نباشد؟
- آیا ذهن یک چیز است و بدن یک چیز دیگر؟ یا اینکه ما سروپا موجوداتی مادی هستیم؟
- پیشرفت علم چگونه است؟
- هنر چیست؟
و سئوالاتی نظیر اینها. غالب آنها که فلسفه میخوانند، این را مهم میدانند که هر کدام از ما چنین مسائلی را بررسی کنیم. حتی برخی از ایشان میگویند که:
زندگیِ وارسی نشده، سزاوارِ زیستن نیست.
استمرار بخشیدن به وجودی روزمره، بیآنکه هرگز اصولی را که این وجود بر آنها استوار است، بررسی و سبک و سنگین کنیم، مثل این است که ماشینی را برانیم که هیچگاه به آن رسیدگی نکردهایم. ممکن است اطمینان شما به ترمز، فرمان و موتور ماشین موجه باشد زیرا تا به حال همواره به قدر کفایت خوب کار کردهاند ولی این هم ممکن که اطمینان شما به کلی ناموجه باشد. شاید ترمز ماشین خراب باشد و درست موقعی که بیش از هر وقت به آن نیاز دارید دست شما را در حنا بگذارد. همینطور اصولی هم که زندگی شما بر پایهی آنها استوار است ممکن است کاملا درست و صواب باشد ولی تا زمانی که آنها را بررسی نکردهاید نمیتوانید دراینباره خاطرجمع باشید. به هر روی، حتی اگر در صحت مفروضاتی که پایههای زندگی شما هستند به طور جدی تردید نورزید، چه بسا با استفاده نکردن از قوهی تفکرتان، زندگی خود را بیمایه و بیبرگوبار کنید.
کثیری از مردم، در میان نهادن این پرسشهای اساسی را با وجود خویش، یا زحمتی بسیار شاق میدانند یا آن را بسیار تشویشزا احساس میکنند. چه بسا که آنها به تعصبهای خویش، دل خوش دارند و راضیاند. ولی هستند دیگرانی که شعلهی اشتیاقی سوزان به یافتن جوابهایی برای سئوالات فلسفی طاقتسوز در وجود آنها زبانه میکشد.
یادگیری تفکر
دلیل دیگری که میتوان در تایید مطالعهی فلسفه آورد بدین قرار است که این کار راه مناسبی است برای آنکه بیاموزیم چگونه به طرزی روشنتر دربارهی طیف گستردهای از موضوعات تفکر کنیم. روش تفکر فلسفی در بسیاری از موقعیت های گوناگون، سودمند میافتد. زیرا با تحلیل استدلالهای له و علیه هر موضعی، مهارتهایی را فرا میگیریم که قابل انتقال به سایر ساحتهای زندگی است.
شمار فراوانی از کسانی که فلسفه میخوانند تا آنجا پیش می روند که مهارتهای فلسفی خویش را در مشاغلی متنوع از کارهای حقوقی گرفته تا برنامهنویسی کامپیوتر، حرفهی مشاور مدیر، کارمندی رو روزنامهنگاری و همهی زمینههایی که در آنها وضوح اندیشه، سرمایهای است عظیم به کار میبندند.
بهعلاوه، فلاسفه هنگامیکه به سراغ هنرها میروند، از بینشهایی که دربارهی خصوصیات وجود آدمی حاصل میکنند، بهره میگیرند. شماری از فلاسفه، رماننویسان، ناقدان، شاعران، فیلمسازان و نمایشنامهنویسان موفقی نیز بودهاند.
متن فوق از بخش درآمد ابتدای کتاب الفبای فلسفه آورده شده است.
در مورد زندگی وارسی نشده، فایل صوتی کوتاهی از صحبتهای مصطفی ملکیان برایتان می گذارم.
⇐ دانلود فایل صوتی «زندگی نیازموده، ارزش زیستن ندارد» از گفتارهای مصطفی ملیکان با صدای سعید الیف – مدت زمان: ۵ دقیقه – حجم: ۹٫۴ مگابایت
پینوشت:
The unexamined life is not worth living. – Socrates
3 دیدگاه ها. دیدگاه جدید بگذارید
سلام بهداد عزیز.
ممنون بخاطر این نوشته ی خوب.
همیشه به فلسفه و تفکر فلسفی علاقمند بوده ام و هستم، و خوندن این نوشته برام بسیار لذتبخش بود.
همچنین ممنون بابت معرفی کتاب «الفبای فلسفه»،
و باز همچنین بابت فایل صوتی از گفتارهای مصطفی ملکیان که با ما به اشتراک گذاشتین.
لذت بردم از شنیدنش، و چقدر مخصوصاً این قسمت از گفتار ایشان رو دوست داشتم:
“زندگی ای ارزش زیستن دارد که خودمان نسبت به باورهای موثر در تصمیم گیریهای عملی، مداقه ورزیده باشیم. در این زندگیست که اگر دیدیم عقیده ای درست است، آن را مبنای تصمیم گیری قرار دهیم، ولو همه ی عالم بگویند نادرست است و بالعکس.”
باز هم ممنون.
سلام شهرزاد جان،
بابت فیدبکی که دادی، ممنونم. راستش خودم این کتاب رو تازه شروع کردم، اما فکر کنم از اون کتابهایی باشه که بتونم تمومش کنم. معمولا کتابهای در زمینهی فلسفه و یا جامعهشناسی، بیشتر از اینکه خودشون سنگین و غیرقابل فهم باشن، کلماتی که در متن کتاب به کار میبرن، غیرقایل فهم هستن و باید یه لغتنامه هم کنارمون داشته باشیم که بتونیم معنی لغت رو متوجه بشیم. لغاتش هم چیزی نیست که بشه در جای دیگری و یا در متن دیگری استفاده کرد و بگیم که به دایره لغاتمون اضافه شده. همین – مداقه – به نظرم یه لغت در سطح ۱ باشه اگه سختترینش رو سطح ۱۰ در نظر بگیریم 🙂 همین مشکل من رو در این کتال الفبای فلسفه ذکر کردن و خودشون هم این مشکل رو یه مشکل اپیدمی بین کتب فلسفه معرفی کردن. امیدوارم در ادامهی کتاب هم این مشکل کمتر وجود داشته باشه.
سلام دوباره و ببخشید برای بار دوم کامنت میذارم.
میخواستم بگم من هم باهاتون موافقم بهداد جان. همینطوره.
حالا این برخی کلمات سنگین و عمدتاً غیرقابل فهم فلسفی رو اضافه کنید به کتابی مثل «انسانی، بسیار انسانی» نیچه، که کلاً سنگینیِ مفاهیم فلسفی هم بهش اضافه میشه و خوندنش به صرف انرژی بسیار بیشتری از طرف ذهن نیاز داره.
اتفاقاً من هم با گوش دادن به این فایل صوتی، اولین بار بود که با کلمه ی “مداقه” آشنا می شدم و رفتم سراغ لغت نامه دهخدا و متوجه شدم که به معنی «دقت کردن» و «باریک بینی» هست و جالب بود برام، اما خوب به قول شما از اون کلماتی نیست که بتونیم به دایره ی لغات رایج مون اضافه کنیم.
مرتبط با این موضوع، مورد جالب دیگری هم که این روزها هنگام خوندن یه کتاب، برای اولین بار و چندین مرتبه در طول متن کتاب بهش برخوردم، کلمه ی «مآلاً» بود که فکر میکنم واقعاً تا پیش از این، جایی نخونده بودم و ندیده بودمش. و اون کلمه رو هم وقتی توی لغت نامه جستجو کردم متوجه شدم به معنی «سرانجام»، «در آخر»، «عاقبت» و «در نهایت» هست.