چند وقت پیش یه پست در لینکدین دیدم دربارهی دورکاری.
زیرش یه نظر نوشتم، ولی ظاهرا باگ لینکدین باعث شد بعد از چند دقیقه نظرم پاک بشه! گفتم بیام اینجا یه کم مفصلتر بنویسم، چون به نظرم اون پست خیلی سطحیتر از چیزی بود که معمولا گفته میشه.
راستش به نظرم مسئلهی «دورکاری یا حضوری» اونقدری ساده نیست که با یه شعار جمع بشه. وقتی یه موضوع چند بُعد داره، خلاصه کردنش توی یه جملهی جذاب فقط باعث تصمیمهای اشتباه میشه و در عمل، نه به نفع کارمند هستش، نه کارفرما.
اون دوگانهی معروف
«یا باید دورکاری/هیبرید رو قبول کنید، یا دنبال نیروی خوب نباشید!»
به نظرم این نگاه، خیلی صفر و یکیه. واقعیت اینه که هم میتونی نیروی خیلی خوب داشته باشی، هم مدل کاری متناسب با نیاز شغلت رو انتخاب کنی. لزومی نداره یکی حذف شه تا اون یکی درست بشه.
و در ادامه میگن: «نیروهای قوی فقط دنبال دورکاریان.»
نه واقعا. من خودم دیدم آدمهایی که حتی وقتی آپشن دورکاری دارن، ترجیح میدن بیان شرکت. چون تمرکز، یادگیری یا تعامل حضوری براشون بیشتر جواب میده.
حمله به مدیر، حل مسئله نیست.
توی بعضی از این پستها از عبارتهایی مثل «مدیران محترم اما لجباز» یا «افکار پوسیده» استفاده میشه. اینا بیشتر از اینکه بحث منطقی باشن، حملهی شخصیه. واقعا هر مدیری که با دورکاری موافق نیست، «قدیمی» یا «غیرمنطقی» نیست. ممکنه اون ساختار سازمانی یا مدل کاریش با دورکاری نخونه. همین.
خودمدیریتگری؛ اصل ماجرا
به نظرم دورکاری یا هیبرید برای آدمهای خودمدیریتگر عالیه. اما اگه کسی هنوز برای نظم یا پیگیری به محرک بیرونی نیاز داره، ممکنه دورکاری به جای آزادی، باعث افت عملکردش بشه. حتی بعضی وقتا زمینهی سواستفاده هم میسازه.
اینم بگم که خودمدیریتگر بودن یه مهارته، نه یه ویژگی ذاتی. و یه شبه هم بهدست نمیاد. محیط کار و سبک مدیریت باید طوری باشن که این مهارت رشد کنه، نه اینکه صرفا به بعضیا برچسب بخوره که «مناسب دورکاری نیستی».
البته از اون طرف هم در بعضی شرکتا «حضور داشتن» جای «خروجی داشتن» رو گرفته. اینم اشتباهه. معیار واقعی باید کیفیت و نتیجهی کار باشه، نه اینکه چند روز پشت میز بودی.
خلاصه نه همهی نیروهای خوب دنبال دورکاریان، نه همهی مدیرایی که روی حضور تاکید دارن لجبازن و سنتی. بهتره مدل همکاری رو بر اساس خروجی واقعی، نوع کار و سبک تیم بسازیم، نه صرفا بر اساس جذابیت یه مدل کاری خاص.
در واقع این نوشته فقط دربارهی دورکاری نیست.
مسئلهی اصلی اینه که ما معمولا موضوعات پیچیده رو با شعارهای ساده بررسی میکنیم. و نتیجهاش این میشه که حرفهامون از واقعیت فاصله میگیرن. و در نهایت، همین شعارها بیشترین هزینه رو درست میکنن. برای سازمان، برای رابطهها، و برای خودمون.

